از این طبیعت فراموشکار انسان متنفرم.چرا همیشه خدا باید با یک اتفاق ما رو تکون بده تا بفهمیم باید از نعمتاش درست استفاده کنیم و شکرش کنیم؟بالاخره یک بار،دو بار،صد بار!بازم خودشو شکر که انقدر مهربونه که هیچ وقت ولمون نمیکنه.الانم که دارم اینو مینویسم کلی احساساتی شدم.ممکنه بازم وقتی که امیررضا از کما بیدار شد یادم بره ولی مینویسم که بعدا ببینمش و برام یادآوری شه.


پ.ن.زود بیدار شو داداش...